مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
با روضه خوان و سینه زن و خادم آمدیم در مجـلس عـزای تو یا کـاظـم آمدیم شکـر خـدا که دور نـبـودیـم از شـمـا در روضـهها و مجـلـستان دائم آمدیم گر دور هـم شـدیم دمـی از کـنـارتان اما دوبـاره خـسـتـه دل و نـادم آمـدیم مهـدی سیاهـپـوش عـزای شما شد و ما بـهـر تـسـلـیـت به دل قـائـم آمـدیـم ما از همان ازل همه در بندتان شدیم هـمـسایههـای خـانـۀ فـرزنـدتان شدیم ای وای من شکسته پر و بال بودی و عمری اسیـر کـنج سیه چال بودی و هـر روز روزه بـودی و امـا دم اذان در زیـر تـازیـانه تو پـامـال بـودی و یک روز و ماه و سال روا نیست این جفا تو چندین بـهـار به این حـال بودی و گاهی به یاد مـادر خود بین کـوچهها گاهی به یاد زینب و گـودال بودی و عمری غریب در دل زندان تو زیستی هر شب برای جد غـریبت گـریـستی زنـدان کجا و تو، تـو کجا تـازیـانهها از تـازیانه مانـده به جـسمت نشانهها زنـجـیر روی گردن مولا چه میکند مجروح گشته گردن و زخمیست شانهها تاریک بود و تا که تو را بیهوا زدند آتـش کـشـیـد از دل زهــرا زبـانـههـا با هر بهانهای ز تو حرمت شکسته شد مویت سپـیـد گـشت به دست بهـانهها زهـرا غـمین تو، تو پـریـشان فاطمه مظـلـوم مثل دیگـر عـزیـزان فـاطمه گـیرم به اشک، درد دلـم را دوا کـنم با سندی ابن شاهک و سیلی چها کنم خـلّـصنی یـا ربـم شده عجّـل وفـاتـیـم چون فاطمه به مرگ خود امشب دعا کنم پا سوی قـبـله کردم و دیده هـنـوز نه تا آنکه یک نظـر به سوی کربلا کنم هم آرزوی مرگ کنم هر شبانه روز هــم آرزوی دیــدن روی رضـا کـنـم عالم به غصه و محـنـم گریه میکـند زنجـیر هم به زخـم تـنم گریه میکند |